وبلاگ روستای نصرآباد -  شهرستان خوشاب - سبزوار

وبلاگ روستای نصرآباد - شهرستان خوشاب - سبزوار

اطلاعات و اخبار مربوط به روستا
وبلاگ روستای نصرآباد -  شهرستان خوشاب - سبزوار

وبلاگ روستای نصرآباد - شهرستان خوشاب - سبزوار

اطلاعات و اخبار مربوط به روستا

تسلیت

 شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.

 

امام محمد تقی علیه‌السلام: بدان که از دید خداوند پنهان نیستی پس بنگر که چگونه هستی!

یا جواد الائمه

چون بخود نگریستم جز بی حیائی و بی شرمی در برابر ارباب خودم ندیدم

امشب دعایم کن تا دیگر باگناهانم دل فرزندت مهدی را نشکنم.

 

در میان حجره یا رب کیست غوغا می‌کند        شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا می‌کند

همسرش از فرط شادی و شعف کف می‌زند        زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا می‌کند 

 

پرتویی از زندگی امام جواد علیه السلام 

گل 

در تاریخ ولادت حضرت امام محمدتقى، ملقب به جواد، اختلاف است. قول مشهور این است که آن حضـرت در دهـم رجب سال 195 قمر در مـدینه چشـم به جهان گشـوده است.

کنیه آن حضرت ابـوجعفـر و پـدر گرامـى‌اش حضـرت علـى بـن مـوسـى الرضا علیهماالسلام و مادر بزرگـوارش سبیکه، معروف به خیزران است. دوران زنـدگـى جـوادالائمه علیه السلام مصادف بـا دوران حکومت مأمون و معتصم عباسى بود و معتصـم در بغداد تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسیله ام الفضل، همسر امام و دختر مامون، آن پیشـواى معصوم را در 25 سـالگـى مسمـوم و به شهادت رسـاند.

از بیشتـر روایات چنیـن بر مى‌آید که وقتى امام رضا علیه السلام به درخواست مـأمون به خراسان رفت، فرزندش ابوجعفر (امام جواد) را در مدینه به جاى گـذاشت و مـامـون پـس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجرى امام جـواد را به حضـور خود فراخواند تا دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد، در آن هنگـام، امام آن چنـان کـــه در روایت شیخ مفیـد و دیگـران آمـده است، در آغاز ده سـالگـى بــود.

زندگانـى امام محمدتقى، جوادالائمه علیه السلام ادامه راه خط و روش پدرش حضرت امام رضـا علیه‌السلام بـود. مـأمـون کـوشـش مـی‌کـرد که دل امـام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزدیک کند. او تـوطئه خـود را براى از میان بردن جنبـش و حرکت تشیع در چهار چوب خلافت عباسیان همچنان ادامه مى‌داد و هدفـش این بود که بیـن امام و پایگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولـى مـى‌خـواست به طـریقـى ایـن نقشه را اجـرا کنـد که مـردم تحـریک نشـوند.

مأمــون بـر اساس همان نقشه قـدیمـى، در جامه دوستـدار امام ظاهـر شـد و (ام الفضل) دختر خود را به ازدواج او در آورد تا از تایید امام برخـوردار باشـد و اصـرار کـرد که بـا کمال عزت در کـاخ مجلل او زنـدگـى کنـد. اما امام پافشارى مـى‌ورزید که به مدینه باز گردد تا نقشه مـامـون را در کسب تایید امام براى پایدارى خلافتى که غصب کرده بـود، نقـش بر آب سازد و مشروعیت حکومت او را در دل مردم خدشه‌دار نماید.

امام جواد علیه السلام خط پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهـى فکرى و عقیدتى دست یازید. فقیهان را از بغداد و شهرهاى دیگر، پیرامـون خـود، در مدینه فراهـم آورد تا با او مناظره کننـد و از او بپـرسنـد و از راهنمایی‌هاى او بهره برگیرند.

گل

شیخ مفید رضـوان الله علیه گوید: "مأمون، امام جـواد را دوست مى‌داشت، زیرا با وجود کمى سـن، شخصى فاضل بود و به درجه والا از علم و دانش رسیده بود و در ادب و حکمت و کمـال عقل، مقـامـى داشت که هیچ یک از مشـایخ زمـان بــا او برابرى نمى‌تـوانست کرد."

امام جواد علیه السلام خط پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهـى فکرى و عقیدتى دست یازید. فقیهان را از بغداد و شهرهاى دیگر، پیرامـون خـود، در مدینه فراهـم آورد تا با او مناظره کننـد و از او بپـرسنـد و از راهنمایی‌هاى او بهره برگیرند.

کمی سن امام جواد علیه السلام از پدیده‌هاى اعجاز آمیز اوست که در روحیه حاکمان آن زمان اثرى فـوق‌العاده گذاشته بـود. وقتـى پدر بزرگوارش درگذشت، از عمر امام جواد حدود هشت سال بیـشتر نگذشته بود و در همان سـن، عهده‌دار منصب امامت گردیـد.

امام با پایگاهـى مردمى طرفـدار و مـومـن به رهبـرى و امامتـش بـه طور مستقیـم در مسائل دینى و قضایاى اجتماعى و اخلاقى در تماس بـود.

وقتـى مأمـون، امام را به بغداد یـا مرکز خلافت آورد، امام اصرار ورزید تا به مـدینه باز گردد، مأمون با ایـن درخـواست مـوافقت کرد و آن حضرت بیشتـر عمـر شـریف خـود را در مـدینه گذرانــد.

معتصم از فعالیت و کوشش‌هاى او برآشفته بود، از این رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامى که امام وارد عراق گردید، معتصـم و جعفر، پسرهای مأمـون، پیوسته تـوطئه مى‌چیدند و براى قتل آن بزرگوار حیله مى‌اندیشیدند، تا ایـن که آن حضـرت در سـال 220 هجـرى در آخـر ماه ذیقعده به شهادت رسیـد.(1)

از بیشتـر روایات چنیـن بر مى‌آید که وقتى امام رضا علیه السلام به درخواست مـأمون به خراسان رفت، فرزندش ابوجعفر (امام جواد) را در مدینه به جاى گـذاشت و مـأمـون پـس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجرى امام جـواد را به حضـور خود فراخواند تا دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد، در آن هنگـام، امام آن چنـان کـــه در روایت شیخ مفیـد و دیگـران آمـده است، در آغاز ده سـالگـى بــود.

کمی سن امام جواد علیه السلام از پدیده‌هاى اعجاز آمیز اوست که در روحیه حاکمان آن زمان اثرى فـوق‌العاده گذاشته بـود. وقتـى پدر بزرگوارش درگذشت، از عمر امام جواد حدود هشت سال بیـشتر نگذشته بود و در همان سـن، عهده‌دار منصب امامت گردیـد.

روایان روایت کـرده‌انـد که امام جـواد علیه السلام پس از ازدواج با دختر مأمـون، به اتفاق همسرش (ام‌الفضل) با بـدرقه مردم، راهـى مدینه گردید و هنگامـى که به دروازه کـوفه رسید با استقبال پـرشـور مردم رو به رو گردیـد، و آنچنان که در روایت شیخ مفید آمـده است به دارالمسیب وارد شـدند و در آنجا به مسجـد رفتند.

گل

در محوطه این مسجد، درخت سدرى بود که هنوز به بار ننشسته بود، حضرت کوزه‌اى آب خـواستند و پاى ایـن درخت به وضو پرداختند، سپـس برخاسته نماز مغرب را به جاى آوردند و پـس از پایان نماز، انـدک زمانـى به دعا پـرداختنـد و سپـس نمازهاى مستحبى خـواندند و تعقیبات آن را به جاى آوردند و در ایـن هنگام وقتى به سـوى درخت سـدر بازگشتند، مردم دیـدند که ایـن درخت به بار نشسته، در شگفت ماندنـد و از میوه‌اش خوردند، میوه شیریـن و بدون هسته‌اى بـود، آنگاه امام را وداع گفته و در همان زمان، امام راهى مدینه شدند و تا هنگامى که معتصـم در آغاز سال 225 ایشان را به بغداد فراخواند، در آنجا اقامت داشتند؛ از ایـن پـس در بغداد بـودنـد تا ایـن که در پایان ذى العقـده همان سال، به شهادت رسیدند.(2) روایان، سالـى را که امام، همـراه همسـرش ام الفضل از بغداد عازم مـدینه شـدنـد و نیز تاریخ سال ازدواجشان را معین نکرده‌اند. هر چنـد که روایت شیخ مفید گـویاى ایـن است که آن حضرت بعد از پیروزى‌اش بر یحیى بـن اکثم در آن مناظره معروف در سن نه سالگـى، با دختـر مامـون ازدواج کرد، ولـى عبارت مسعودى در کتاب (اثبات الوصیه) القاگر آن است که امام پس از آن که به سـن مناسب ازدواج رسید، تـن به ایـن کـار داد.

در (اعیان الشیعه) آمـده است: آنگـاه امـام جـواد علیه السلام از مامون اجازه رفتن به حج خـواست و به اتفاق همسرش از بغداد قصد مدینه کرد.

مـأمـون کـوشـش مـی‌کـرد که دل امـام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزدیک کند. او تـوطئه خـود را براى از میان بردن جنبـش و حرکت تشیع در چهار چوب خلافت عباسیان همچنان ادامه مى‌داد و هدفـش این بود که بیـن امام و پایگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولـى مـى‌خـواست به طـریقـى ایـن نقشه را اجـرا کنـد که مـردم تحـریک نشـوند.

پـس از عزیمت امام جواد علیه السلام به مدینه، مأمون در طرطـوس وفات یافت و با برادرش معتصم بیعت شد، سپس معتصـم، امام جواد علیه السلام را فراخواند و ایشان را به بغداد آورد.

بدیـن گـونه مـى‌تـوان گفت در مـورد مدت اقـامت ایـشان در مدینه و بغـداد و تـاریخ ازدواج و وفات ایشـان در روایات، مطلب اطمینان بخـش و قابل اعتمادى که به طـور قطع بتـوان بـرداشت شخصـى از آن کـرد، وجـود نــدارد.

آنچه مسلـم است این که ایشان بیشتریـن دوره زندگى خود را در زمان مأمون طى کرد و در ایـن فاصله در تنگنا قرار نداشت و کنترلى بر ایشان صـورت نمى‌گرفت. امام چه در بغداد و چه در مدینه، از این فرصت براى انجام رسالت خود بهره‌برداى کرد؛ شیعیان نیز در مـورد امـامت او اتفـاق نظر داشته و راویـان، دهها روایت را در موضوع‌هاى مختلف از وى نقل کرده‌اند.

بحث را با ذکر روایتی از امام جواد علیه السلام به پایان می‌بریم که فرمودند:

هر بنده‌اى آنگاه حقیقت ایمان خود را کامل مى‌کند که دیـن خود را بر شهوت‌هاى خویـش ترجیح دهـد، و هلاک نمى‌شود مگر آن که هواى نفس و شهوتش را بر دینش ترجیح دهد.

 

پى‌نوشت‌ها:

1ـ پیشوایان ما، ص 246ـ 255.

2ـ در سال درگذشت امام جـواد اختلاف تاریخـى وجـود دارد، عده‌اى آن را سال 220 و بعضى دیگر آن را سال 255 گفته‌اند.

منبع:

برگرفته شده از کتاب سیره و سخن پیشوایان، تالیف محمدعلى کوشا .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.